تا وقتی فردی فکر می کنیم به هفتاد و خورده ای میلیون دلیل، ولی اگه یه روزی از دروازه های تمدن گذشتیم و به مرحله جمعی فکر کردن رسیدیم تنها به یک دلیل. بودجه چاپ اسکناس ثروت ملی، و ظاهرش آبروی ملی همه ماست. خیلی ساده است نه؟ قسمت سختش همون رد شدن از دروازه تمدنه؛ اونو که رد کنی خیلی چیزها شدنی و آسون می شه.ولی فعلا تا رسیدن به عوارضی تمدن و پرداخت هزینه ورود به این بزرگراه بهتره به منطق در صف ایستادگان – و چه بسا نشستگان! – بپردازیم و ببینیم تا وقتی اینجاییم چرا باید مراقب ریخت و قیافه اسکناس های توی جیب خودمون و بغل دستی هامون باشیم.
تجسم کنین که یه مهمون اروپایی دارین. چیکار می کنین؟ یه ایرونی عادی در چنین زمانی بهترین لباسش رو می پوشه و سعی می کنه از مد اروپا عقب نباشه که یه وقت جلوی اونها کم نیاره، و خیلی وقت ها هم در کمال خوشحالی متوجه می شه که در این بخش عقب که نیست هیچی خیلی هم جلوتره؛ مخصوصا خانم های ایرانی که زیادی هم جلوترن! یه ماشین درست و حسابی سوارش می کنین که ببینه ایرونی ها با شتر رفت و آمد نمی کنن. به بهترین مرکزخریدها و مراکز تجمع شهرتون می بریدش تا از متمدن بودن ملت ایران مطمئن بشه. برای شام و ناهار هم مسلما به بهترین رستوران تشریف می برین و انواع پیش غذا و غذا و پس غذا رو براش سفارش می دین و به اندازه خوراک یه ماهش خوردنی جلوش می چینین. تا اینجا شما موفق شدین که در مورد امکانات فیزیکی موجود در شهر و کشورتون یه مانور اساسی بدین. بالاخره زمان پرداخت صورت حساب می شه. گارسون صورت حساب رو میاره می ذاره جلوتون و شما دست می کنین توی جیب مبارک و دسته اسکناس رو درمیارین. از اونجایی که اروپایی ها معمولا برای پرداخت های درشت تر از بلیت مترو و بستنی از کارت اعتباری استفاده می کنن این رفتار شما توجهش رو جلب می کنه و می خواد تماشا کنه و ببینه توی ایران روابط و رفتارهای مالی چه شکلیه. دسته هزارتومنی توی دست شماست و شما دارین اسکناس ها رو یکی یکی ورق می زنین و می شمرین تا به عدد مورد نظر برسین. اسکناس اول از سیاهی به شبق می مونه. اسکناس دوم از شدت له شدگی عین اموال موزه ای نیاز به مرمت داره. وضع اسکناس سوم به خرابی دوتای قبلی نیست و توجه من و شما رو جلب نمی کنه ولی برای یه اروپایی غیرقابل تصوره. روی اسکناس بعدی به اندازه کلیات سعدی مطلب نوشته شده و خداروشکر که مهمون شما فارسی بلد نیست! اسکناس بعدی ممهور به مهر یه حاج آقای بسیار متمول و محترم بازاره، یکی از همونایی که با یه تلفن گرانیگاه اقتصاد کشور رو جا به جا می کنن. احتمالا ایشون امضای وزیر اقتصاد و رئیس بانک مرکزی رو برای اعتبار اسکناس کافی ندونسته ان. چسب نواری خارجی منجی اسکناس بعدیست، آخه ایرونیش به جای پاره شدن کش میاد و نمی شه باهاش کار رو تمیز درآورد. بازم خدا بیامرزه پدر و مادر کسانی که روی اسکناس با خط خوش تبریک سال نو می گن و شعرهای خوب خوب می نویسن، این مهمون خارجی شما موزه که نرفت ولی حداقل چشمش به یه خط نیمه نستعلیق افتاد که ندید بدید از دنیا نره. اسکناس بعدی رو نمی گم چی روش نوشتن و کشیدن که وبلاگم فیلتر نشه! ... و بالاخره شمردن پول تموم می شه و شما و مهمونتون خلال دندون به دست از رستوران میاین بیرون. شما دارین فکر می کنین که این اروپایی چلوکباب نخورده رو چه پذیرایی ای کردم، الان که برگرده بره شهرش به هرکی ببینه می گه کباب هفتاد سانتی متری خورده، به هرکی هم که نبینه خط می فرسته! اما اروپائیه در حالیکه مراتب تشکر و قدردانی خودش رو از این پذیرایی شاهانه به زبون میاره داره فکر می کنه که این ایرونی ها از تمدن هیچ بویی نبردن. اون ماشین ها و ساختمون ها و لباسها رو که پول نفتشون براشون از کشورهای دیگه به ارمغان آ ورده، خودشون که نساخته ان؛ ولی این اسکناسی که توی دستشون می گرده نشون می ده اینها در چه حدی هستن و چه جوری فکر می کنن و فرهنگ و شخصیت واقعی شون چیه. متاسفم، تمام زحمت و هزینه های شما برای ساختن یک تصویر زیبا از خودتون در ذهن اروپایی ها نه تنها به هدر رفت بلکه نتیجه عکس هم داد! باور نمی کنین؟ ممکنه. چون ما ایرونی ها وقتی می ریم خارج فقط به در و دیوار نگاه می کنیم. ولی اروپایی ها وقتی به جایی می رن چیزهای دیگه ای رو نگاه می کنن حتی اگه بروز ندن و چیزی به روی شما نیارن. همین تفاوت دیدگاه هست که اروپا اروپا شده و ایران ایران. اگه دیدگاه ما و اونها یکی بود یا اینجا اروپا شده بود یا اروپا وضعی مشابه ما داشت. برای چند لحظه خودتون رو بگذارین جای اروپائی هایی که به ایران سفر می کنن و این اسکناس رو در دست من و شما می بینن:
تجسم کنین که یه مهمون اروپایی دارین. چیکار می کنین؟ یه ایرونی عادی در چنین زمانی بهترین لباسش رو می پوشه و سعی می کنه از مد اروپا عقب نباشه که یه وقت جلوی اونها کم نیاره، و خیلی وقت ها هم در کمال خوشحالی متوجه می شه که در این بخش عقب که نیست هیچی خیلی هم جلوتره؛ مخصوصا خانم های ایرانی که زیادی هم جلوترن! یه ماشین درست و حسابی سوارش می کنین که ببینه ایرونی ها با شتر رفت و آمد نمی کنن. به بهترین مرکزخریدها و مراکز تجمع شهرتون می بریدش تا از متمدن بودن ملت ایران مطمئن بشه. برای شام و ناهار هم مسلما به بهترین رستوران تشریف می برین و انواع پیش غذا و غذا و پس غذا رو براش سفارش می دین و به اندازه خوراک یه ماهش خوردنی جلوش می چینین. تا اینجا شما موفق شدین که در مورد امکانات فیزیکی موجود در شهر و کشورتون یه مانور اساسی بدین. بالاخره زمان پرداخت صورت حساب می شه. گارسون صورت حساب رو میاره می ذاره جلوتون و شما دست می کنین توی جیب مبارک و دسته اسکناس رو درمیارین. از اونجایی که اروپایی ها معمولا برای پرداخت های درشت تر از بلیت مترو و بستنی از کارت اعتباری استفاده می کنن این رفتار شما توجهش رو جلب می کنه و می خواد تماشا کنه و ببینه توی ایران روابط و رفتارهای مالی چه شکلیه. دسته هزارتومنی توی دست شماست و شما دارین اسکناس ها رو یکی یکی ورق می زنین و می شمرین تا به عدد مورد نظر برسین. اسکناس اول از سیاهی به شبق می مونه. اسکناس دوم از شدت له شدگی عین اموال موزه ای نیاز به مرمت داره. وضع اسکناس سوم به خرابی دوتای قبلی نیست و توجه من و شما رو جلب نمی کنه ولی برای یه اروپایی غیرقابل تصوره. روی اسکناس بعدی به اندازه کلیات سعدی مطلب نوشته شده و خداروشکر که مهمون شما فارسی بلد نیست! اسکناس بعدی ممهور به مهر یه حاج آقای بسیار متمول و محترم بازاره، یکی از همونایی که با یه تلفن گرانیگاه اقتصاد کشور رو جا به جا می کنن. احتمالا ایشون امضای وزیر اقتصاد و رئیس بانک مرکزی رو برای اعتبار اسکناس کافی ندونسته ان. چسب نواری خارجی منجی اسکناس بعدیست، آخه ایرونیش به جای پاره شدن کش میاد و نمی شه باهاش کار رو تمیز درآورد. بازم خدا بیامرزه پدر و مادر کسانی که روی اسکناس با خط خوش تبریک سال نو می گن و شعرهای خوب خوب می نویسن، این مهمون خارجی شما موزه که نرفت ولی حداقل چشمش به یه خط نیمه نستعلیق افتاد که ندید بدید از دنیا نره. اسکناس بعدی رو نمی گم چی روش نوشتن و کشیدن که وبلاگم فیلتر نشه! ... و بالاخره شمردن پول تموم می شه و شما و مهمونتون خلال دندون به دست از رستوران میاین بیرون. شما دارین فکر می کنین که این اروپایی چلوکباب نخورده رو چه پذیرایی ای کردم، الان که برگرده بره شهرش به هرکی ببینه می گه کباب هفتاد سانتی متری خورده، به هرکی هم که نبینه خط می فرسته! اما اروپائیه در حالیکه مراتب تشکر و قدردانی خودش رو از این پذیرایی شاهانه به زبون میاره داره فکر می کنه که این ایرونی ها از تمدن هیچ بویی نبردن. اون ماشین ها و ساختمون ها و لباسها رو که پول نفتشون براشون از کشورهای دیگه به ارمغان آ ورده، خودشون که نساخته ان؛ ولی این اسکناسی که توی دستشون می گرده نشون می ده اینها در چه حدی هستن و چه جوری فکر می کنن و فرهنگ و شخصیت واقعی شون چیه. متاسفم، تمام زحمت و هزینه های شما برای ساختن یک تصویر زیبا از خودتون در ذهن اروپایی ها نه تنها به هدر رفت بلکه نتیجه عکس هم داد! باور نمی کنین؟ ممکنه. چون ما ایرونی ها وقتی می ریم خارج فقط به در و دیوار نگاه می کنیم. ولی اروپایی ها وقتی به جایی می رن چیزهای دیگه ای رو نگاه می کنن حتی اگه بروز ندن و چیزی به روی شما نیارن. همین تفاوت دیدگاه هست که اروپا اروپا شده و ایران ایران. اگه دیدگاه ما و اونها یکی بود یا اینجا اروپا شده بود یا اروپا وضعی مشابه ما داشت. برای چند لحظه خودتون رو بگذارین جای اروپائی هایی که به ایران سفر می کنن و این اسکناس رو در دست من و شما می بینن:

ماندانا
2 comments:
ماندانا جان سلام. اتفاقاً همین امروز دیدم 2 تا اسکناس 2 هزار تومانی رو ناخواسته کج و کوله کردم. خیلی خودم ناراحت شدم. من یک انبار اسکناس خراب و مخدوش دارم، می تونم بدم اسکن کنی . کارت خوبه و من براش تبلیغ می کنم. موفق باشی
سوژه خيلي خوبي رو انتخاب كردي. خيلي حال كردم. يه كاري قراره در اين مورد انجام بدم بعدا بهت ميگم
Post a Comment