
چشم. من که با خوندن این جمله واقعا متحول شدم و قول می دم هرچه زودتر دست از این عشقهای گذرای خیابونی بردارم. ولی خوبه من هم بیام روی قباله ازدواج شما بنویسم " تو رو خدا دست از مخدوش کردن اسکناس بردار"؟ نه واقعا خوشت میاد؟
دیدن این نمونه شاید بیانگر این واقعیت باشه که آدمهای دلسوز این جامعه فقط مشکلات رو می بینن، ولی راه حل رو نمی شناسن. برای همین هم اگه اقدامی می کنن یا بی نتیجه است یا تاثیر عکس داره. عین خود من که به جای آگهی دادن در روزنامه و آموزش مردم درباره حفظ اسکناس، اومده ام دارم وبلاگ می نویسم که یک هزارم جامعه هم بهش دسترسی ندارن. واقعیته دیگه، باید پذیرفت. من هم بیشتر از اون که در حفظ اسکناس تاثیرگذار باشم دارم 1- دل خودمو خوش می کنم و به اشتیاقم برای کار روی این پروژه اجازه ابراز می دم 2- تمرین می کنم که دستم گرم بشه و اگه یه روزی واقعا امکان همکاری در چنین پروژه ای رو داشتم یه سرنخی دستم باشه و بدونم از کجا و چه جوری شروع کنم.
به هرحال ما باید یاد بگیریم که مشکلاتمون رو چه جوری حل کنیم. این راه حلی که دوستمون برای حل مشکل جوونها انتخاب کرده، به نظر من اثربخش که نیست هیچی، یه ضرری هم به ثروت ملی زده. کاش وقتی اسکناس دستمون هست فراموش نکنیم که توی این یه برگ کاغذ حدود هفتادمیلیون شریک داریم و نمی تونیم به تنهایی در موردش تصمیم گیری کنیم. یادمون باشه که خیلی از شریک هامون الان توی سن زیر پونزده سال یا دارن با پای برهنه و خونین از خار و خاشاک توی کوه و بیابون دنبال بز و گوسفند می دون یا با دست های خسته و انگشتهای کوفته توی آجرپزی ها خشت می زنن. انصاف نیست حق اونها رو از ثروت ملی از این هم بیشتر ندیده بگیریم.
ماندانا

